رویایی خیس در حوالی پلک‌هایت

 

در صحنه چیزی نیست جز قابی از آدم‌های نمایش که چهره‌شان با روبند پوشیده شده و نوری کم بر چهره آنهاست. صداهایی از بیرون می‌آید و همه در سکوت‌اند. لختی نور در گوشه‌ای به صحنه می‌آید. نقیب جوانی حدوداً بیست و پنج ساله با قدی متوسط، و دوتاری در دست خیره مانده است. نقیب: (روی دوتار دست می‌کشد.) تمام تار و پود این دوتار یک طرف و درد بی‌درمون این سازم یک طرف. انگار یک سیم این تار مال خودشه و یک سیمش مال دل من. ولی قرار نیست وقتی پنجه‌هامو ول می‌کنم و چشمامو می‌بندم تو دلم آروم باشه. این ساز ساز دله. اگه با دلت نزنی هزار سال هم نمی‌تونی با پنجه‌هات صداشو در بیاری. آقام اون روزای آخر وقتی که دیگه این مریضی لعنتی سل اَمونش‌ رو بریده بود این ساز رو از لای اون دستمال ابریشمی درآورد و داد به من. خودش برای دلش می‌زد ولی من شدم نوازندة دوتار. اینم شد کسب و کارم. شدم نقیبِ دوتار زن.
 
نسخه الکترونیک «رویایی خیس در حوالی پلک‌هایت» را می‌توانید همین حالا از فیدیبو تهیه کنید. 

 

  • رویایی خیس در حوالی پلک‌هایت
  • نمایشنامه فارسی
  • نویسنده:  احسان روحی
  • ویراستار: آزاده سجادی نسب
  • طراح جلد: یاسمن معتمدی
  • چاپ: اول   1394
  • تعداد صفحه: 136
  • شابک: 978-600-7308-01-8
  • قطع: رقعی

 

 

 

قیمت: 480,000 ریال
تعداد:
Copyright MAXXmarketing GmbH